گاهی از وبلاگنویسی دور میافتم و چیزی برای انتشار ندارم.
هرگاه از نوشتن صفحات صبحگاهی فاصله میگیرم دچار ننوشتن میشوم.
اگر یک روز نوشتن را به فردا موکول کنم فردا نیز برای نوشتن مطلبی ندارم.
برای فرار از نوشتن هزار وسوسه سراغم میآید. گاهی به بهانه چیزی در ذهنم نیست نمینویسم و سراغ کتاب میروم.
با اینکه میدانم میخوانم که ننویسم. میدانم که نوشتن فرصتی برای بهتر شدن است.
میدانم روزهایی که بیشتر مینویسم نوشتنتر مینویسم. با اینحال گاهی نمیتوانم بهخوبی با واژهها کنار بیایم.
میدانم با سوالبازی میتوانم به نوشتن بپردازم.
میدانم که نوشتن گره خورده به سوالنویسی.
خود را به صندلی میچسبانم و با سوال شروع میکنم. سوالهای مختلف. صفحهای از سوال پُر میکنم. سوالات بیجواب.
سؤالها راه را برای سوالات دیگر باز میکنند. مرا به ایدههای تازه میرسانند.
ایدههایی که به خلق داستان میانجامد.
به آفرینش فیلمنامهها، داستانهای فضایی و فانتزی، یا رئال و ساختگی و غیر واقعی.
میتوانم به مطالب غیر داستانی. علمی، فلسفی، تاریخی، طنز و مطالب جدّی دست یابم.
با نوشتن به آنچه فراموش کردهام باز میگردم. به یادآوریها یی که دردناکاند و اشکم را درمیآورند. به یادآوریها شیرین که لبخند میزنم.
به خود آزادی محض میدهم. هر جور که دوست دارم. میافتم به جان کیبورد یا دفترچهام. گاهی ریز مینویسم گاهی درشت.
فقط مینویسم و افراطی پیش میروم و صفحات را پُر میکنم.
قلم مرا به هرجا میبرد. به جملات قصار فکر میکنم و درباه آنها مینویسم.
گاه راه به جایی نمیبرم و میانه راه به بنبست میرسم.
گاه راه طولانیای طی میکنم.
گاه سر دوراهی گیر میافتم.
گاه از شادی بال درمیآورم.
گاه گرفته و در خود فرو میروم.
گاه به زبان رسمی و کتابی مینویسم، گاه عامیانه و به شکل گفتوگو.
وقتی با موضوعات کلنجار میروم، کیف میکنم
جولیا کامرون در کتاب حق نوشتن میگوید:
«نوشتن مانند دوستی است که میتوانیم سرمان را روی شانهاش بگذاریم و گریه کنیم.
محرم رازی است که به ما گوش میدهد و میگذارد زندگیمان را سروسامان بدهیم.
یار و همراه ما در تمام روزهای سخت غم و اندوه است.»
شما هم نوشتن را تمرین کنید. از انتشار نوشتههایتان نترسید و از کنار تمرین به سادگی نگذرید.
موفق باشید🌸
8 پاسخ
.
.
،
.