بذارین از ابزاری دردسازِ مفیدِ مزخرفِ دلچسب بگم یه موضوع جدی که چندین بار درموردش نوشتم. این ابزار پردردسرِ مفیدِ مزخرفِ دلچسب یعنی موبایل وسیلهایه که اگه بهش رو بدی و مرتب بری سراغش از زندگی ساقطت میکنه. میخوام از تاثیر اینترنت و موبایل بر خلاقیت بگم. ببینیم تکنولوژی چه بلایی سر خلاقیت ما میاره.
نمیشه از این ابزار مزخرفِ مفید بد گفت. چون خیلی جاها کمکمون میکنه خیلی جاها این خوش دستیای که بلای جان آدمیزاد شده نجات بخشه.
موبایل ابزاری خنثی نیست که بگم نه خوبه نه بد. مثل چاقو میمونه که کاربرد زیادی داره و ابزار خطرناکی هم میتونه باشه.
با موبایل میشه دورههای مختلف دید. میشه براحتی تو کلاسای مختلف شرکت کرد. ما در دورهای هستیم که میتونیم روی مبل لم بدیم و پامونو بندازیم روی هم و درحالی که نوشیدنی میل میکنیم همزمان تو کلاس هم باشیم. نگم براتون از فواید زیاد این خوشدست خوشخط وخال.
اما واقعا همینه؟ چرا ما حال دیدن دو خط مطلب مفید رو نداریم؟ چرا حاضریم ساعت ها پرسه بزنیم تو اکسپلور و صفحه ها رو بالا پایین کنیم و بدترین شکل و مزخرفترین کلیپها رو ببینیم. حالا نه همش مزخرف چارتا این وسط کلیپ آموزشی هم پیدا میشه که با دقت گوش داد و بهره برد.
اما آیا قبل و بعد دیدن همین آموزشها چیزی بیاد میآریم که بگیم اینو فهمیدم و تو زندگیم بکار میبرم؟
قبول کنیم که اکثر آدما نمیتونن رو موبایل کنترل داشته باشن. اونایی که میگن من کنترل دارم؛ با خودش حساب کنه چندبار در طول روز فضای مجازی رو چک کرده؟ دوسه بار یا دوسه تا صدبار؟
قبول کنیم که این خوش خط و خال بدجور تو آستین پرورشش میدیم.
اگه قراره کار خلاقانه ای شکل بدیم باید از این ابزار فاصله بگیریم.
اگه هزارتا شیوه و تکنیک بلد باشید ذهن فرصت نمیده از شیوه ها و تکنیک ها بهره ببرید وقتی مدام رو میآرید به دنیای حواسپرتی.
وقتی موبایل به خودتون میچسبونید ذهن اجازه نداره به خلاقیت فکر کنه. همینکه حوصلهتون سر میره میپرید تو موبایل ببنید استوری که پنج دقیقه قبل گذاشتید چند نفر سین کردن. کیا لایک رو زدن؟ چند نفر قلب پستتون قرمز کردن؟ کامنتا چیه؟ بذار به کامنتا جواب بدم بعد. بذار نگاه کنم چندنفر استوریمو پسندیدن بعد.
بعد ده دقیقه دوباره چک میشه. اکسپلور که نگم ازش! صفحه رو میکشید پایین اون دایره بالا بچرخه، بروز رسانی بشه عکس و کلیپای نو ببینی. هر ده دقیقه یبار باید آپدیت بشه تا تکراری نبینی.
من کمتر آدمی میبینم که سرش تو گوشیش نیست. تعداد محدودی میبینم.
تو تاکسی، تو اتوبوس، رو صندلی انتظار، تا رسیدن خط واحد تو مطبها. حتی تو مهمونیها که قراره به دیدار فامیل بریم.
من دیگه جایی ندیدم کسی یه دستش به میله اتوبوس و مترو باشه و با دست دیگه صفحه موبایل بالا پایین نکنه.
نمیدونم موبایل کدوم بخش از بدن شده. دستوپا آدما؟ چشموگوش آدما؟ حتی دیگه کمتر کسی است که توی دستشویی با خودش نمیبره.
اجازه بدیم یه روزایی حوصلمون سر بره تا به ایده برسیم.
تا کی این وضع ادامه داره؟ پس کی قراره بیحولگی بیاد سراغمون؟ پس کی میشه به کاری مفید رسید؟
بیست و هفتهشت سال پیش که موبایل نبود. یا زمانی دورتر، خلاقیت زیاد پیدا میشد. موبایل که نبود مردم حوصلهشون سر میرفت بیکار نمیموندن، میرفتن دنبال خلاقیت. کتاب های زیادی قبل از ورود موبایل به چاپ رسیده. بدون سرگرمی کلافگی میاد سراغ آدم. از بیحوصلگی نفسش بند میاد اینطور وقتاس که آدم سراغ کاری میره.
توی این زمانه کی بی حوصله میشه؟ وقتی هزارتا گزینه برای رفع دلتنگی وجود داره کی بیحوصله میشه؟
هدفن میذاره آواز گوش میده. صدتا مدل بازی تو گوشی نصب داره از هرکدوم خسته شد میره سراغ یه بازی دیگه. کانالها و گروهها اگر فعال نیستن میره سمت چت کردن. کسی هم واسه چت کردن نداره میره سمت غولش، بدترین جای ممکن، همین اکسپلور.
اونجا که رفت دیگه کیه که هلش بده بندازتش بیرون؟!
جایی که پایانی براش نیست، جایی که گزینهها بیشماره، مکانی که تمام انرژی ذهنی آدم اون تو از دست میره.
مگه میشه اضطراب انتخاب با وجود همه گزینه ها کنترل کرد؟ وقتی انرژی به این شکل نابود میشه دیگه چی میمونه که بخوای دست به قلم هم بشی؟
حالا شاید متعهد باشی که هرجور شده چند سطری قبل بری تو تخت بنویسی! چی داری با این ذهن خسته و آسیب دیده؟ فوقش یه دلنوشته ای که سنّار نمیارزه. هیچ رشدی تو دلنوشته شکل نمیگیره.
کی میتونه دوسه ساعت بیتوجه به موبایل و فضای دجیتال سرش بندازه پایین و فقط بنویسه؟ مگه این موبایل اجازه میده؟
وقتی برده موبایلت شدی یعنی معتادی. آدم معتاد تحمل انجام چه کاری داره؟ آدمی که تا دمدمهای صبح زل زده به نور موبایل مگه میتونه صبح به موقع بلند شه و به کاراش برسه؟ وقتی نمیتونی از موبایلت نیم متر فاصله بگیری مگه میتونی غرق دنیای کتاب بشی؟ مگه میتونی غرقگی در نوشتن تجربه کنی؟
حالا خیلی بتون باشی دوساعت زمان بذاری و سیستمت رو ترک نکنی و به تایپ کردن ادامه بدی!
حواست چی میشه؟ حواستم غرق نوشتن هست؟ حواست هم کاملا جمع باشه و نوشتههاتو بخوبی پیش ببری؛ بعد اتمام این دوساعت یهو با وَلع نمیپری تو گوشی؟ که ای جان جانانم دوساعت بدون من چی شد؟ دوساعت من بدون تو چطور گذروندم؟ کی به این اعتیاد توجه داره؟
وقتی بحثی بین دوست یا فامیل شکل میگیره چطور خودتو آرام میکنی؟ جز با موبایل؟
وقتی داغونی و اعصابت نمیکشه کجا دنبال آرامش میگردی؟ جز توی موبایل؟
برای فرار از مشکلاتت کجا پناه میبری؟ جز به موبایل؟
تا کی؟ تا کجا؟ موبایلت جز آرامش موقت و کاذب چی بهت میده؟
تا کی میتونی آشغالا رو زیر فرش قایم کنی و ظاهرنمایی کنی؟ بالاخره زیر فرش گنجایشش تموم میشه زیر فرش متعفن میشه با حجمی از آشغال.
این اشغالا رو باید از زیر فرش جمع کرد و از خونه بیرون برد اگهنه توی مکان متعفن نمیشه زندگی کرد.
کیه که از تکنولوژی فرار کنه؟ من شیفته تکنولوژیام. شیفته دورههای آنلاینم. من مدام پست و استوری تو فضای اینترنت به اشتراک میذارم. من از طریق فضای اینترنت دورههامو تکمیل میکنم. من مروج فعالیت تو فضای اینترنتم.
اما خودمو با هر برنامه مزخرفی نابود نمیکنم. تن نمیدم به به دنیای دجیتال.
بهترین کارها با همین فضا پیش میره خاصیت و فوایدش رو نمیشه نادیده گرفت.
تمام موفقیتهای ما توی این فضاها بدست میآریم. کسب اطلاعات مفید از این طریق بهش میرسیم.
رابطهها تو همین فضا شکل میگیره.
مابا اساتید درجه یک تو همین فضا آشنا میشیم. همچنین خود ما توی این فضا شناخته میشیم. بدون موبایل مگه میشه زندگی کرد؟
بتونیم تا حدی موقعیت رو تنظیم کنیم. بتونیم این بستر رو تا جای ممکن کنترل کنیم.
شاد و موفق و پرانرژی باشید.
آخرین دیدگاهها