یادداشت روزانه بنویسیم
هر روز یادداشتی هرچند کوتاه بنویسید. یادداشت روزانه را نباید دست کم گرفت. با مطالعه کتابهای خوب و خوب مطالعه کردنِ کتابها، کلمات را بهتر
هر روز یادداشتی هرچند کوتاه بنویسید. یادداشت روزانه را نباید دست کم گرفت. با مطالعه کتابهای خوب و خوب مطالعه کردنِ کتابها، کلمات را بهتر
همه ما رؤیاهایی داریم، خیالاتی در سر میپرورانیم، اهدافی داریم، برنامههایی داریم، همچنین در ذهنمیمونوار خود تردیدهایی داریم. زندگیای همراه با آشفتگی و نگرانی و
ذهن ما پیچیدهترین و بهترین اندیشههایش را یکباره آشکار نمیکند؛ ذهن ابزاریاست که ادواری کار میکند و ایدههایش اندکاندک به بیرون تراوش میکند. برای اینکه
پشت میز نشستم که یکی دو صفحه بنویسم ولی هیچ ایدهای برای نوشتن نداشتم کلافه شدم، خمیازه کشیدم و احساس خوابآلودگی کردم با اینکه کمبود
بارها این جمله را از اساتید مختلف شنیدهام و از کتابها در مورد نوشتن خواندهام که “نوشتن حین نوشتن پیش میرود”. با این وجود ساعتها
ناتالی گلدبرگ در کتاب «تا میتوانی بنویس» میگوید: «وقتی میخواهید بنویسید، نگویید «میخواهم شعر بنویسم.» این گرایش باعث میشود یخ کنید. با کمترین انتظار از
کن کیسی نویسنده بزرگ آمریکایی میگوید: «دلم میخواهد نویسنده مشهوری بشوم اما اشکال کار اینجاست که هرچندوقت یکبار مجبورم چیزی بنویسم.» کارگاه باهمنویسی تدریس و
احتمالا همه ما جاهایی از زندگی اسیر ناتوانی در تصمیمگیری شدهایم. اسیر اینکه نکند تصمیمی که میگیرم اشتباه باشد؟ و ذهن خود را با این
ما با خود چه میکنیم؟ صدای اذان میشنوم. به سمت آشپزخانه میروم تا وضو بگیرم و اول وقت واجبات را بجا آورم. لیوان، بشقاب و
دن کندی: فقط هنگامی که احساس نوشتن داشته باشم نمینویسم، بلکه هر روز مینویسم. وقتی حالم خوب نباشد ناامیدانه و بیانگیزه مینویسم اما همیشه مینویسم.
هر روز یادداشتی هرچند کوتاه بنویسید. یادداشت روزانه را نباید دست کم گرفت. با مطالعه کتابهای خوب و خوب مطالعه کردنِ کتابها، کلمات را بهتر
همه ما رؤیاهایی داریم، خیالاتی در سر میپرورانیم، اهدافی داریم، برنامههایی داریم، همچنین در ذهنمیمونوار خود تردیدهایی داریم. زندگیای همراه با آشفتگی و نگرانی و
ذهن ما پیچیدهترین و بهترین اندیشههایش را یکباره آشکار نمیکند؛ ذهن ابزاریاست که ادواری کار میکند و ایدههایش اندکاندک به بیرون تراوش میکند. برای اینکه
پشت میز نشستم که یکی دو صفحه بنویسم ولی هیچ ایدهای برای نوشتن نداشتم کلافه شدم، خمیازه کشیدم و احساس خوابآلودگی کردم با اینکه کمبود
بارها این جمله را از اساتید مختلف شنیدهام و از کتابها در مورد نوشتن خواندهام که “نوشتن حین نوشتن پیش میرود”. با این وجود ساعتها
ناتالی گلدبرگ در کتاب «تا میتوانی بنویس» میگوید: «وقتی میخواهید بنویسید، نگویید «میخواهم شعر بنویسم.» این گرایش باعث میشود یخ کنید. با کمترین انتظار از
کن کیسی نویسنده بزرگ آمریکایی میگوید: «دلم میخواهد نویسنده مشهوری بشوم اما اشکال کار اینجاست که هرچندوقت یکبار مجبورم چیزی بنویسم.» کارگاه باهمنویسی تدریس و
احتمالا همه ما جاهایی از زندگی اسیر ناتوانی در تصمیمگیری شدهایم. اسیر اینکه نکند تصمیمی که میگیرم اشتباه باشد؟ و ذهن خود را با این
ما با خود چه میکنیم؟ صدای اذان میشنوم. به سمت آشپزخانه میروم تا وضو بگیرم و اول وقت واجبات را بجا آورم. لیوان، بشقاب و
دن کندی: فقط هنگامی که احساس نوشتن داشته باشم نمینویسم، بلکه هر روز مینویسم. وقتی حالم خوب نباشد ناامیدانه و بیانگیزه مینویسم اما همیشه مینویسم.
آخرین دیدگاهها