لذت نوشتن

ابتدای روز که بیدار می‌شوم با خود عهد می‌بندم که امروز بیشتر از روزهای قبل می‌نویسم.

اما هرچه مُصِرترم کمتر سراغ لپ‌تاپ می‌روم. مدام مشغول کارهای منزل هستم و اولویت را به ساعت بعد موکول می‌کنم.

شب با اینکه فارغ از هر کاری‌ام و زمان مناسبی برای انجام اولویتم است؛ انرژی‌ای برایم نمانده. خسته از روزمرگی‌ها با خود عهد محکم‌تری می‌بندم که فردا حتما شروع خوبی خواهم داشت، فردا نیز…

گفتن همیشه راحت‌تر از انجام دادن است.
این از زیر کار در رفتن‌ها و کار را عمداً به درازا کشیدن‌ها تنها دلیلش فقر کلمه‌ است.
ما هزار نقشه نوشتن در ذهن می‌پرورانیم اما زمان انتقال ذهن به صفحه کاغذ که می‌رسد؛ چون غنی از کلمات نیستیم تعلل می‌ورزیم. این طفره رفتن ریشه در کمال‌گرایی دارد.
وقتی می‌نویسیم چون سناریوی ما آنچه می‌خواهیم نیست، دست می‌کشیم.

چراکه باور ما این است که اول باید بدانیم چطور می‌نويسند تا بعد بنویسیم.
ما می‌نویسیم تا نوشتن را بیاموزیم، نه اینکه ابتدا یاد بگیریم بعد بنویسیم.
«نو‌شتن ما را وادار به بهتر نوشتن می‌کند.»
نکته‌ای که در ذهن داریم را بی‌تعلل قلمی کنیم. چون ایده‌ای که نوشته نشود از ذهن می‌پرد و سراغ نویسنده دیگری می‌رود و او به بهترین شکل سامان می‌دهد.
روزی به متن می‌رسی که با حسرت می‌گویی این همان ایده‌ای بود که از نوشتن طفره رفتم. اگر دست‌دست نمی‌کردم الان نام من زیر مطلب نوشته می‌شد.
گاه برای فرار از نوشتن به کتاب پناه می‌بریم. به بهانه اینکه ایده و سوژه‌‌ای ندارم که در موردش بنویسم.

درحالی‌که خواندن و نوشتن از هم جدا نیستند. این‌دو منقطع و منفک نیستند، بلکه مکمل همند. خواندن و نوشتن محرک همند.

وقتی بیشتر می‌نویسیم اشتیاق نوشتن در ما چند برابر افزایش می‌یابد، و برای بهتر نوشتن با شوق بیشتر به سمت مطالعه می‌رویم. چرا که برای نوشتن نیاز به کلمات بیشتر داریم.
می‌خوانیم تا دایره واژگان‌مان وسیع‌تر شود وبهتر از قبل به نوشته خود سامان دهیم.

شاید این مطلب کمک کننده باشد.

 

نویسنده کیست؟

مطالب مرتبط

یک پاسخ

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *