هدفمند بنویسیم
ابتدای مسیر نوشتن گاه متنی مینویسید که برایتان جذاب و لذتبخش است. چندباره میخوانید و هربار از نوشته خود کیف میکنید. به مرور که پیش
ابتدای مسیر نوشتن گاه متنی مینویسید که برایتان جذاب و لذتبخش است. چندباره میخوانید و هربار از نوشته خود کیف میکنید. به مرور که پیش
گاهی موضوعاتی را میبینیم یا توصیههایی میشنویم که به ظاهر ساده بهنظر میرسند اما در اجرای آن با سختیها مواجه میشویم. نمیشود فقط فکر کرد
هر روز یادداشتی هرچند کوتاه بنویسید. یادداشت روزانه را نباید دست کم گرفت. با مطالعه کتابهای خوب و خوب مطالعه کردنِ کتابها، کلمات را بهتر
همه ما رؤیاهایی داریم، خیالاتی در سر میپرورانیم، اهدافی داریم، برنامههایی داریم، همچنین در ذهنمیمونوار خود تردیدهایی داریم. زندگیای همراه با آشفتگی و نگرانی و
ذهن ما پیچیدهترین و بهترین اندیشههایش را یکباره آشکار نمیکند؛ ذهن ابزاریاست که ادواری کار میکند و ایدههایش اندکاندک به بیرون تراوش میکند. برای اینکه
پشت میز نشستم که یکی دو صفحه بنویسم ولی هیچ ایدهای برای نوشتن نداشتم کلافه شدم، خمیازه کشیدم و احساس خوابآلودگی کردم با اینکه کمبود
گفتم: عزیز مامان نیم ساعت دیگه اتوبوس راه میافته نمیای خونه؟ گفت: با اتوبوس نمیرم. چهار صبح با ماشین دوستم میریم گفتم: باشه مامان پس
بارها این جمله را از اساتید مختلف شنیدهام و از کتابها در مورد نوشتن خواندهام که “نوشتن حین نوشتن پیش میرود”. با این وجود ساعتها
ناتالی گلدبرگ در کتاب «تا میتوانی بنویس» میگوید: «وقتی میخواهید بنویسید، نگویید «میخواهم شعر بنویسم.» این گرایش باعث میشود یخ کنید. با کمترین انتظار از
احتمالا همه ما جاهایی از زندگی اسیر ناتوانی در تصمیمگیری شدهایم. اسیر اینکه نکند تصمیمی که میگیرم اشتباه باشد؟ و ذهن خود را با این
ابتدای مسیر نوشتن گاه متنی مینویسید که برایتان جذاب و لذتبخش است. چندباره میخوانید و هربار از نوشته خود کیف میکنید. به مرور که پیش
گاهی موضوعاتی را میبینیم یا توصیههایی میشنویم که به ظاهر ساده بهنظر میرسند اما در اجرای آن با سختیها مواجه میشویم. نمیشود فقط فکر کرد
هر روز یادداشتی هرچند کوتاه بنویسید. یادداشت روزانه را نباید دست کم گرفت. با مطالعه کتابهای خوب و خوب مطالعه کردنِ کتابها، کلمات را بهتر
همه ما رؤیاهایی داریم، خیالاتی در سر میپرورانیم، اهدافی داریم، برنامههایی داریم، همچنین در ذهنمیمونوار خود تردیدهایی داریم. زندگیای همراه با آشفتگی و نگرانی و
ذهن ما پیچیدهترین و بهترین اندیشههایش را یکباره آشکار نمیکند؛ ذهن ابزاریاست که ادواری کار میکند و ایدههایش اندکاندک به بیرون تراوش میکند. برای اینکه
پشت میز نشستم که یکی دو صفحه بنویسم ولی هیچ ایدهای برای نوشتن نداشتم کلافه شدم، خمیازه کشیدم و احساس خوابآلودگی کردم با اینکه کمبود
گفتم: عزیز مامان نیم ساعت دیگه اتوبوس راه میافته نمیای خونه؟ گفت: با اتوبوس نمیرم. چهار صبح با ماشین دوستم میریم گفتم: باشه مامان پس
بارها این جمله را از اساتید مختلف شنیدهام و از کتابها در مورد نوشتن خواندهام که “نوشتن حین نوشتن پیش میرود”. با این وجود ساعتها
ناتالی گلدبرگ در کتاب «تا میتوانی بنویس» میگوید: «وقتی میخواهید بنویسید، نگویید «میخواهم شعر بنویسم.» این گرایش باعث میشود یخ کنید. با کمترین انتظار از
احتمالا همه ما جاهایی از زندگی اسیر ناتوانی در تصمیمگیری شدهایم. اسیر اینکه نکند تصمیمی که میگیرم اشتباه باشد؟ و ذهن خود را با این
آخرین دیدگاهها